مطالب جذاب و مختلف
تاریخ : پنج شنبه 10 اسفند 1391
نویسنده : رضا

«استاد! مي شود در يک جمله به من بگوييد بزرگترين حکمت چيست »

استاد از نوجوان خواست وارد آب بشود.

نوجوان اين کار را کرد.

استاد با حرکتي سريع، سر نوجوان را زير آب برد و همان جا نگه داشت، طوري که نوجوان شروع به دست و پا

زدن کرد.

استاد نوجوان وحشت زده از آب بيرون آمد و با تمام قدرتش نفس کشيد.

او که از کار استاد عصباني شده بود، با اعتراض گفت:

« استاد ! من از شما درباره حکمت سؤال مي کنم و شما مي خواهيد مرا خفه کنيد »

استاد دستي به نوازش به سر او کشيد و گفت:

«فرزندم! حکمت همان نفس عميقي است که کشيدي تا زنده بماني.

هر وقت معني آن نفس حيات بخش را فهميدي، معني حکمت را هم مي فهمي!» الماس وجودمان را جلا دهيم



 


|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
موضوعات مرتبط: اموزنده , ,

صفحه قبل 1 صفحه بعد

آخرین مطالب

/
به وبلاگ من خوش آمدید